سوپ خوری لومینارک
- پارس
- parsia1364@gmail.com
- kharid40.ir/detail.php?vendors=17030008&id=38&AdsID=&ads_type=&percent=
- ۸
- www.kharid۴۰.ir
- بازدید : ۴۵۶۶
قیمت : 26,000 تومان
سوپ خوری لومینارکwww.kharid40.ir
شاه تهماسب یکم فرزند ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از دودمان صفویه برای دیدار حکیم و دانشمند تبریزی از اسب فرود آمد . حکیم به خاطر نداشتن امکانات پذیرایی مناسب پوزش خواست و گفت گاهی با خود می گویم کاش به جای حکمت سراغ بازار رفته بودم و خندید در همان حال صدایی کودکی به گوش می رسید که می گفت مادرم مرا فرستاده و می خواهم این ظرف آش را به حکیم بدهم دو سرباز مقابل در به آن کودک می گفتند برو پادشاه ایران اینجاست ... اما کودک پافشاری می کرد و می گفت من به پادشاه کاری ندارم ، مادرم مرا فرستاده و گفته حتما این را به حکیم بده ...
شاه تهماسب خنده اش گرفت و با صدای بلند به سربازان گفت بگذارید آشش را بیاورد ما نیز گرسنه ایم !!! و با صدای بلند خندید .
ساعتی بعد پادشاه وقتی با حکیم آش را می خورد به حکیم گفت کاش من هم همانند شما چنین منزلتی داشتم و مادر کودک کاسه دیگری از این آش خوشمزه برای ما نیز می فرستاند پادشاه چنان خندید که اشک در چشمانش جمع شد .
ارد بزرگ می گوید : خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است .
هنوز آش خوردن شاه تهماسب و حکیم به پایان نرسیده بود که صدای کودک را باز شنیدند که به سربازان می گفت مادرم مرا فرستاده بیایم و کاسه خالی آشی را که آورده بودم را پس بگیرم . شاه تهماسب که از خنده به حد انفجار رسیده بود بلند گفت : کودک جان کاسه آشی دیگر بیاور تا این کاسه خالی را به تو دهیم اما کودک مسلسل وار می گفت مادرم مرا فرستاده گفته کاسه خالی آش را بگیر ... پادشاه هنگام رفتن با خنده به حکیم گفت در دربار هم چنین غذای گوارا و شادی نخورده بودم و سوار بر اسب شدفروشگاه بزرگ www.kharid40.ir
لینک خرید پستی(پرداخت پس از تحویل درب منزل):
شاه تهماسب یکم فرزند ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از دودمان صفویه برای دیدار حکیم و دانشمند تبریزی از اسب فرود آمد . حکیم به خاطر نداشتن امکانات پذیرایی مناسب پوزش خواست و گفت گاهی با خود می گویم کاش به جای حکمت سراغ بازار رفته بودم و خندید در همان حال صدایی کودکی به گوش می رسید که می گفت مادرم مرا فرستاده و می خواهم این ظرف آش را به حکیم بدهم دو سرباز مقابل در به آن کودک می گفتند برو پادشاه ایران اینجاست ... اما کودک پافشاری می کرد و می گفت من به پادشاه کاری ندارم ، مادرم مرا فرستاده و گفته حتما این را به حکیم بده ...
شاه تهماسب خنده اش گرفت و با صدای بلند به سربازان گفت بگذارید آشش را بیاورد ما نیز گرسنه ایم !!! و با صدای بلند خندید .
ساعتی بعد پادشاه وقتی با حکیم آش را می خورد به حکیم گفت کاش من هم همانند شما چنین منزلتی داشتم و مادر کودک کاسه دیگری از این آش خوشمزه برای ما نیز می فرستاند پادشاه چنان خندید که اشک در چشمانش جمع شد .
ارد بزرگ می گوید : خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است .
هنوز آش خوردن شاه تهماسب و حکیم به پایان نرسیده بود که صدای کودک را باز شنیدند که به سربازان می گفت مادرم مرا فرستاده بیایم و کاسه خالی آشی را که آورده بودم را پس بگیرم . شاه تهماسب که از خنده به حد انفجار رسیده بود بلند گفت : کودک جان کاسه آشی دیگر بیاور تا این کاسه خالی را به تو دهیم اما کودک مسلسل وار می گفت مادرم مرا فرستاده گفته کاسه خالی آش را بگیر ... پادشاه هنگام رفتن با خنده به حکیم گفت در دربار هم چنین غذای گوارا و شادی نخورده بودم و سوار بر اسب شدفروشگاه بزرگ www.kharid40.ir
لینک خرید پستی(پرداخت پس از تحویل درب منزل):
- تگ :
- سوپ خوری لومینارک
- هشتگ در اینستاگرام:
- #سوپ_خوری_لومینارک